نگرشي بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسي
محمدرضا انصاري
قرآن كريم از نخستين روز نزول آياتش، در قلب مشتاقان وحي الهي جاي گرفت و تشنگان معارف آسماني را كه در پي تهذيب نفس و گرايش به ارزشهاي معنوي بودند از زلال معنويّت خود سيراب نمود. هر آيه و سورهاي كه بر پيامبر فرود ميآمد، براي شيفتگان قرآن پيامي سازنده و روشنگر به همراه داشت و آنان را به ارزشهاي اخلاقي و اعتقادي و به راه راست رهنمون ميشد.عشق و علاقه فراوان مسلمانان به اين كتاب آسماني سبب گرديد كه هر آيه و سورهاي فرود ميآيد آن را بر صفحه دل بنگارند و مفهوم آن را با دقت و كنجكاوي دريابند، به گونهاي كه هيچ ابهامي براي آنان باقي نماند. بر اين اساس اگر آيهاي از نظر مراد و مفهوم براي آنان ابهام داشت، از پيامبر توضيح ميخواستند و پيامبر هم با بيان رساي خود آن را توضيح ميداد. به تدريج همراه با فرود آمدن آيات قرآن، راه سنّت نيز فرا روي مسلمانان گشوده شد و تفسير و توضيح آيات مطرح گرديد، تا آن جا كه پس از رحلت پيامبر نيز اين راه ادامه يافت و خاندان رسالت به عنوان مفسّران واقعي قرآن راهگشاي مسلمانان در فهم آيات الهي بودند.
مردمي كه در عصر پيامبر در سرزمين حجاز زندگي ميكردند، چون زبانشان زبان قرآن بود و به عربي سخن ميگفتند، در دريافت معني واژههاي قرآن مشكل چنداني نداشتند. مشكل آنها در دريافت مراد و مقصود از واژه يا جمله بود كه طبعا با توضيحات پيامبر اين مشكل حلّ ميگرديد. در عصر معصومين نيز عرب زبانان از همين موقعيّت برخوردار بودند. امّا پس از گسترش اسلام و رسيدن قرآن به دست مسلماناني كه با زبان عربي آشنايي نداشتند، ضرورت ترجمه قرآن به زبان مورد نياز آنان به خوبي احساس گرديد؛ چرا كه مسلمانان در پي آن بودند كه از محتواي پيامهاي قرآن آگاهي يابند و بدانند قرآن چگونه با آنان سخن ميگويد و براي آنان چه پيامي به همراه دارد. به تدريج انديشه ترجمه قرآن به زبانهاي مورد نياز مطرح شد و نخستين ترجمه قرآن به زبان فارسي در نيمه اوّل قرن چهارم هجري به دست گروهي از علماي ماوراء النّهر انجام گرفت. اين گروه تفسير طبري را به فارسي ترجمه نمودند و اين اثر گرانقدر را از خود به جاي گذاشتند.
از آن پس به تدريج ترجمه قرآن رواج يافت و در نقاط گوناگون، قرآن به زبان فارسي ترجمه گرديد، تا آن جا كه امروزه پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، با صدها ترجمه فارسي رو به رو هستيم كه هر كدام به شكلي خاص و در قالبي ويژه، آيات قرآني را به فارسي منعكس ميكنند.
آنچه اين جا در خور ذكر است اين است كه مترجمان و مفسّران قرآن ـ به رغم تلاش فراواني كه در اين راه متحمّل شده و گوشهاي از سيماي درخشان آيات قرآني را در آيينه ترجمه و تفسير منعكس نمودهاند ـ هرگز نتوانستهاند به تمام ابعاد آيات قرآن دست بيابند و بر بلنداي مفاهيم آن احاطه پيدا كنند؛ و اگر در مقام ترجمه يا تفسير هم بر آمدهاند، قطرهاي ناچيز از درياي بيكران حقايق قرآني را ارائه داده اند؛ و اين بدان جهت است كه دانش بشر عادي محدود است و با اين محدوديّت نميتوان به ژرفاي اين بحر عميق دست يافت. تنها راسخان در علم و مخاطبان واقعي قرآن هستند كه به خاطر دانش گسترده و جايگاه والايي كه در پيشگاه ربوبي دارند از محتواي ژرف آن آگاهند و ميتوانند ديگران را به حقايق آن آشنا سازند؛ امّا هر چه هست، (هر كس به قدر همّت خود خانه ساخته) و در ترجمه و تفسير اين كتاب عظيم آسماني تلاشي از خود نشان داده است، كه در اين ميان، تلاش آنان كه دقّت و ظرافت بيشتري به كار بردهاند بيشتر در خور ستايش و تحسين است.
اكنون به طور گذرا نگاهي داريم به سير ترجمه فارسي قرآن و مراحلي كه اين نوع ترجمه پشت سر گذاشته و مراحلي كه هم اينك ترجمه فارسي قرآن با آن رو به روست، تا ببينيم در طول اين قرون متمادي، ترجمه فارسي قرآن از چه جايگاهي برخوردار بوده و امروزه در چه وضعي قرار دارد و آيا در اين زمينه نقص و كاستي مشاهده ميشود يا نه؟ و در صورت وجود نقص، چگونه ميتوان آن را جبران نمود؟
ترجمههايي كه از قرآن مجيد به فارسي انجام شده است ـ اعم از قديم و جديد ـ از نظر جمله بندي و قالب كلام متفاوت و گوناگونند. بسياري از ترجمههاي كهن، بلكه شايد بتوان گفت تمامي آنها، به شكل تحت اللّفظي انجام گرفته است، به عكسِ ترجمههاي چند دهه اخير كه غالبا با رعايت قواعد دستور زبان فارسي و در قالب عباراتي روان انجام شده است. البته در اين ميان، ترجمههايي نيز هستند كه از حالتي متوسط برخوردارند، يعني نه تحت اللّفظي صرف هستند كه آيات را كلمه به كلمه ترجمه كرده باشند و نه ادبي روان كه از قواعد دستوري زبان فارسي برخوردار باشند.
ترجمههاي كهن هر چند از نظر قالب و ساختار كلامْ تحت اللفظي هستند امّا بيشتر آنها از دقت و استحكام برخوردارند و اين امر نشانگر آن است كه مترجمان آنها با كمال دقت و احتياط و با ژرف نگري خاصّي دست به ترجمه قرآن زدهاند و تلاش آنها بر اين بوده است كه از هيچ واژه و حرفي از قرآن در ترجمه فرو گذار نكنند و آن را به عنوان حفظ امانت، در ترجمه خود منعكس سازند. البته اين كار از جهتي خوب است و آن اين كه با چنين هدفي، دخل و تصرّف و حذف و افزودهاي در ترجمه قرآن صورت نميگيرد، ولي نقصي كه اين روش به همراه دارد اين است كه چنين ترجمهاي نميتواند آن گونه كه بايد و شايد مورد استفاده همگان قرار گيرد؛ زيرا ارتباط جملهها و آغاز و انجام آنها به ويژه در آيات طولاني و پيچيده درست مشخّص نيست و خواننده به آساني به معناي آن دست نمييابد؛ تنها اهل فنّ ميتوانند مفهوم آيه را از ترجمه تحت اللّفظي استفاده كنند.
ناگفته نماند كه در بيشتر ترجمههايي كه در چند دهه اخير انجام گرفته است اين كاستي جبران گرديده و ترجمهها غالبا با عباراتي روان و قابل استفاده براي همگان ارائه شده است، امّا در عوض در برخي از آنها، آن دقّت لازم و ژرف نگري به كار گرفته نشده و كم و بيش سهو و اشتباه در آنها راه يافته است.
بايد به اين حقيقت اعتراف كرد كه دوراني بر ترجمههاي فارسي قرآن گذشت كه آن دقّت لازم و همه جانبه اعمال نميگرديد، و مترجم پس از سالياني تلاش و زحمت، ترجمهايپديد ميآورد كه در لا به لاي آن، خطاها و اشتباههاي فراواني به چشم ميخورد. گاه نيز اگر ناقد بصيري يافت ميشد و اغلاط ترجمهاي را گوشزد ميكرد، تذكرات او چندان مورد توجه قرار نميگرفت و آن ترجمه مغشوش بارها با همان كيفيت به چاپ ميرسيد و در دسترس همگان قرار ميگرفت.
خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گسترش فرهنگ قرآن در جامعه، مسأله ترجمه قرآن نيز مورد توجه بيشتر قرار گرفت و حركتي جديد در راستاي نقد و بررسي ترجمهها و اصلاح نارساييهاي آنها و همچنين پديد آوردن ترجمههايي دقيق آغاز گرديد، كه اين خود گامي است بسيار ارزشمند و نتيجه بخش، و اميد ميرود اين گام سبب شود كه خطاها و كاستيهاي گذشته تكرار نشود و كارهاي جديدي كه در اين زمينه ارائه ميگردد راه كمال بپيمايد.
چنان كه گفتيم، بيشتر ترجمههايي كه از دورانهاي گذشته بر جاي مانده است از دقّت و ظرافت برخوردارند، و اين نشانگر آن است كه مترجمان آنها افراديبودهاند آگاه به تفسير و لغت و ساير علومي كه در ترجمه نياز بدانها بوده است. با مراجعه به مقاطع حسّاس و دقيق برخي آيات در اين گونه ترجمهها ميتوان به اين حقيقت دست يافت. اكنون براي اينكه به نمونههايي از اين دقتها و ظرافتها اشاره كرده باشيم، مواردي را يادآور ميشويم:
1. در قرآن، وصف تفضيلي مؤنّث كه بر وزن «فُعْلي» است و مذكّر آن «اَفْعَل» است فراوان به چشم ميخورد. واژههايي چون: «الحسني»، «الوثقي» و مانند اينها در قرآن به كار رفته است. ترديدي نيست كه اين گونه واژهها به حكم وضع خاصّ صيغه خود دلالت بر تفضيل دارند، مگر آن كه بر حسب وضع لغوي يا كثرت استعمال در وصف ساده به كار رفته باشند، مانند: «ابيض» و «اسود» و امثال آن.
در بسياري از ترجمهها اين نكته ناديده گرفته شده و وزن «فُعْلي» مطلقا به صورت وصف ساده ترجمه شده است، در صورتي كه اين صيغه در بيشتر موارد قرآن به حكم سياق آيه و بر اساس تفسير دقيق، معناي تفضيل را در بر دارد. به عنوان نمونه واژه «الوثقي» در آيه شريفه: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را در نظر بگيريد، غالب مترجمان آن را به صورت وصف ساده ترجمه نمودهاند با اين كه تفضيل است و تفضيل آن هم عالي است، و دقّت در آيه شريفه و تفسير آن همين را اقتضا ميكند؛ زيرا آيه در صدد بيان نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت است كه طبعا ميبايست والاترين و پرارزشترين نتيجه باشد. صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث چنين ميگويد:
«اي فقد طلب او تحرّي باعتقاده وعمله أن يكون مُمسّكا بأوثق عُري النّجاة وأثبت اسباب الحيوة، او فقد اعتصم بأوثق العُري وبالغ في التّمسك بها...»1
يعني: (چنين كسي در صدد برآمده است با اين اعتقاد و عمل، به محكمترين دستگيرههاي نجات و استوارترين عوامل حيات چنگ در زند، يا چنين كسي به محكمترين دستگيرهها پناهنده شده و در تمسّك به آن اصرار ميورزد).
چنان كه ميبينيد، صاحب تفسير المنار واژه «الوثقي» را به «أوثق العُري» يعني به صورت وصف تفضيلي عالي تفسير نموده است، و بايد هم چنين تفسير كرد؛ زيرا نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت چيزي جز اين نميتواند باشد، و از آن جا كه بالاتر از ايمان چيزي قابل تصوّر نيست، نتيجه آن هم بايد بالاترين و ارزشمندترين نتيجه باشد.
از ميان ترجمههايي كه اين دقّت در آنها به كار رفته و از واژه مورد نظر معناي دقيقي را ارائه دادهاند ميتوان تفسير سور آبادي را نام برد كه جمله: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را اين گونه ترجمه نموده است: «بدرستي كه دست در زد در گوشه استوار ترين، و آن توحيد است».2
هر چند بسياري از مترجمان قديم نيز اين نكته را در ترجمه خود منظور نداشتهاند، امّا به هر حال وجود چنين نكتههاي ظريفي در لا به لاي ترجمههاي كهن نشانگر آن است كه راه براي دقّت و ژرف نگري بيشتر در ترجمه قرآن باز است و مترجمان قرآن هماره بايد در ترجمه اين كتاب آسماني نهايت دقّت و ظرافت را به كار گيرند و از ويژگيهاي ساختاري واژهها و جملات و تركيبات و نيز از مفاهيم دقيق آيات و ديگر جهات مربوط به آن غفلت نورزند.
2. از جمله آياتي كه در بسياري از ترجمههاي عصر حاضر به تركيب و ساختار آن توجه نشده و در ترجمه آن اشتباه رخ داده، آيه 18 سوره يوسف: «وجاؤا علي قميصه بدمٍ كذب» است كه معمولاً اين گونه ترجمه شده است: «و پيراهنش را آلوده به خون دروغ آوردند»، در صورتي كه تعبير آيه، «جاؤا علي قميصه» است نه «جاؤا بقميصه» تا معناي آيه چنين باشد: «پيراهنش را آوردند». به عبارت ديگر «باي تعديه» بر سر «دمٍ كذب» آمده است نه بر سر «قميصه»، و واژه «قميصه» ظرف است نه مفعول. براي توضيح بيشتر به سخن زمخشري در كشّاف توجه كنيد، وي ميگويد:
«اگر بگويي كه «علي قميصه» چه محلّي از اعراب دارد؟ در پاسخ ميگوييم: محلّ آن منصوب است بنا بر ظرفيّت. گويا گفته شده است: «وجاؤا فوق قميصه بدم كذب» همان طور كه ميگويي: «جاء علي جماله بأحمال».»3
چنان كه ميبينيد، زمخشري در توضيح آيه، «علي» را به «فوق» تفسير نموده و «قميص» را ظرف «دمٍ كذب» قرار داده است؛ و آيه معنايي جز اين ندارد. در ترجمههاي كهن چون غالبا تحت اللّفظي هستند و به ريزِ واژهها و كلمات توجه دقيق شده، اين جمله به طور صحيح ترجمه گرديده است. به عنوان مثال، در ترجمه تفسير طبري جمله مورد نظر چنين ترجمه شده است: «و بياوردند بر پيراهن او خونين دروغ».4
3. يكي از واژههايي كه بر حسب اختلاف موارد استعمال، معاني گوناگوني دارد، واژه «بلي» است. جايگاه اين واژه و معناي آن در آيات قرآني نيز متفاوت است.
توضيح اين كه: «بلي» هميشه مسبوق به نفي است، بر خلاف «نعم» كه در پاسخ از استفهام مثبت قرار ميگيرد. نفيي كه «بلي» مسبوق به آن است، يا همراه با استفهام است و يا بدون استفهام. در صورتي كه نفي، همراه با استفهام باشد، «بلي» براي تصديق و تقرير خواهد بود، مانند آيه شريفه: «ألست بربّكم؟ قالوا: بلي» كه اين گونه ترجمه ميشود: «آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: چرا».
امّا در صورتي كه نفي، مجرّد از استفهام باشد، «بلي» براي ردّ آن نفي است و در فارسي با تعبيراتي همچون: «نه، چنين نيست» و مانند آن ترجمه ميشود. به عنوان مثال در اين دو آيه دقت كنيد:
«وقالوا لن تمسنا النّار الاّ ايّاما معدودة قل أتّخذتم عند اللّه عهدا فلن يخلف اللّه عهده أم تقولون علي اللّه ما لا تعلمون * بلي من كسب سيّئة واحاطت به خطيئته فأولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون».5
چنان كه ميبينيد، آيه دوم با واژه «بلي» آغاز گرديده و مسبوق به نفيي است كه در آيه قبل به صورت اِخبار آمده و آن، جمله: «لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدوده» است. در اين گونه موارد، «بلي» براي ردّ نفي است، و آوردنِ تعبير «آري» در ترجمه آن چندان دقيق نيست و معني و مفهوم آيه و ارتباط نفي و منفي را درست منعكس نميكند؛ به عكس اگر از تعبير «نه چنين نيست» و مانند آن در ترجمه استفاده كنيم معناي آيه و ارتباط مزبور به خوبي منعكس ميشود. اكنون به ترجمه اين دو آيه بر اساس اين معناي ظريف توجه كنيد:
«[يهوديان] گفتند: آتش [دوزخ] جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. [به آنان [بگو: آيا با خدا پيماني بستهايد؟ كه در اين صورت خدا از پيمانش تخلّف نخواهد كرد، يا چيزي را بر خدا ميبنديد كه نميدانيد؟! نه اين گونه نيست [كه آنان ميگويند]؛ هر كس گناهي مرتكب شود و گناهش او را در بر گيرد، چنين كساني اهل آتشاند و در آن ماندگار خواهند بود».
ما اين معني ظريف و دقيق را براي كلمه «بلي» در اين گونه آيات در برخي از ترجمههاي كهن مشاهده ميكنيم كه نشانگر دقّت و مهارت مترجمان آنهاست. از جمله اين ترجمهها ميتوان از ترجمه شنقشي و تفسير كاشفي نام برد.
به هر حال نمونههاي فراواني از اين گونه دقّتها را ميتوان در ترجمههاي كهن سراغ گرفت كه هر كدام در جاي خود درخور تحسين و ستايشاند و ذكر نمونههاي بيشتر موجب ملال و طولاني شدن مقال ميگردد.
به اميد آن كه با اين جنبش فرهنگي ـ قرآني شاهد گامهاي بلند و ارزشمندي در زمينه ترجمه قرآن و بارور ساختن و كامل نمودن آن باشيم.
پی نوشت ها:
1. تفسير المنار، ج 3، ص 37.
2. تفسير سورآبادي، ص 147، انتشارات بنياد فرهنگ ايران.
3. تفسير كشّاف، ج 2، ص 308.
4. ترجمه تفسير طبري، مجلد سوم از هفت مجلد، ص 740.
5. سوره بقره، آيه 80 ـ 81.